مشق نام لیلی
دبوانگی
تو دیر به دیر یادم می کنی
یا من
زود به زود
دلتنگت می شوم!
فقط می دانم
که این دلتنگی
کلافه ام کرده است!
از همه چیز و همه کس خسته شده ام
شبیه دیوانه ها
وشاید بدتر از آنها روز را شب می کنم
و همه ی این ها تقصیر توست
شهر را درهم بریزم شور ِ فریادت شوم
ای فدای ِ بوسه ات شیرین ِ کرمانشاهی ام!
بعد ِ چندین قرن باید باز فرهادت شوم
چشم ِ تریاکی تو کم بود عینک هم زدی؟!
شیشه ای کردی مرا تا خوب معتادت شوم
تیز کن چاقوی ِ زن/جانی خود را بیشتر
اخم کن تا کشته ی ِ ابروی جلادت شوم
ترکمن بانوی ِ صحرا! اسب ِ توفان یال ِ من!
کو شبی که میهمان ِ عشق آبادت شوم
کاش میشد شهرزاد ِ قصه گوی ِ من شوی
تا هزار و یک شب ِ زیبای ِ بغدادت شوم
مریم ِ بیت المقدس! ناجی ِ اشغالگر!
هر کرانه کاش اسیر ِ دست موسادت شوم
هر کجای ِ این جهان که دست بگذارم تویی
پس چگونه بیخیال ِ آنهمه یادت شوم
آرزو دارم در آغوشت مرا زندان کنی
تا ابد هرگز نمیخاهم که آزادت شوم
من اگر شاعر شدم تقصیر ِ چشمان ِ تو بود
قسمتم این بود که یک عمر شهرادت شوم
خسته ام
بغضی سنگین راه گلوم رو بسته
قلبم سنگینی میکنه و چشمانم گرم و نمناک
نمیدونم چی بگم بهت، هیچ حرف و کلامی دلت رو باهام رام نمیکنه
لیلا فقط بدون بد روزگاری رو دارم میگذرونم،حالم روز به روز بدتر و سنگین بغض گلویم روز به روز سنگینتر
لیلا، چرا با دلم اینگونه کردی؟
چرا از عشق باهام گفتی؟
چرا لیلا؟
چرا حالم دلم رو اینگونه کردی و الان ازم دور شدی
تو که دوستم داشتی، تو که عاشقم بودی مگه عاشق با یه اشتباه معشوقش اونو رها میکنه
من اشتباه کردم تو چرا؟
من. مشکوک شدم من بد من ....
تو چرا با من اینگونه کردی
تو چرا آنچه که باید بهم نگفتی
تو چرا سکوت رو انتخاب کردی
چرا با سکوتت داری من رو از پا در میاری
چرا میخوای با سکوتت من رو نابود کنی
من که بی تو نابودم، من که بی تو هیچم، من که بی تو داغونم
چرا داری هر روز بیشتر منو از بین میبری
لیلا به داد دلم برس
لیلی نامه
چرا غم از چهرت نمیره
لیلا
تو بیا بهشون بگو
تو بگو که من بی تو غم توی چهره که هیچ توی همه وجودم جا داره
لیلا، مگه وقتی تو رو نداشته باشم میتونم بخندم؟
وقتی تو رو نداشته باشم میتونم شاد باشم؟
وقتی تو رو نداشته باشم میشه که اشک چشمم خشک بشه؟
لیلا کی میدونه اینها رو؟
به کی بگم این حرفا رو؟
وقتی عزیز دلم، همه زندگیم نباشه چطوز شاد باشم؟ چطور لیلا؟
وقتی تو رو ندارم صدای خنده هام واسه کی باشه؟
از روزی که رفتی یه خنده از ته دل نزدم
از روزی که رفتی تلخی لبخندم از لبهام دور نشده
از روزی که رفتی شادی هم از زندگیم رفت
لیلا تو که نباشی هیچی نیست
تو که نباشی
زندگی مفهوم نداره
روزگار
لیلی نامه
سلام لیلای من
روزهاییم بی تو میگذرند اما چگونه.....
روزهایم به شب میرسند و شبم به روز در حالی که پرم از یاد تو ، در حالی که اسم توو مرور خاطرات تو هر ساعت در ذهنم تداعی میکند
لیلای عزیزم نمیخواهی اما میخواهمت
دوستم نداری اما دوستت دارم
به یادم نیستی اما لحظه ای از یادت غافل نیستم
لیلای من
کاش بودی تا دلم تنها نبود....
کاش بودی تا جهانی به کامم بود و سرخوش از حال خوش با تو بودن زندگی میکردم
لیلای من
میشه با نبود همه چی زندگی کرد اگه دلت خوش باشه ،اما وقتی دلت خوش نباشه هیچ چیز زندگی برایت خوشایند نیست
و زندگی برای من تکرار روزها و ساعتهایی هست که بیهوده میگذرند
زندگی برای من تکرار خاطرات با تو بودن است در حالی که نیستی در حالی که باید فقط با یادت تو زندگی کنم
کاش بودی
کاش بودی تا اینهمه کاش در زندگیمان نبود
یادت هست؟؟؟؟
یادت هست که میگفتیم اگه اینهمه کاش در زندگی نبود زندگی زیباتر بود
کاش
کاش
کاش.......
عاشقانه ها
اسکلت در وسط معرکه،جان میگیرد
و زحل دور سرت حلقه ی گُل میبندد
کور بینا و سپس لال ،زبان میگیرد
سر شب،حَیّ عَلی بوسه از آن پیشانی
و لبم ،حکم خدا را زِ اذان میگیرد
غنچه کن،فصل بهار است،دلم میخواهد...
ریشه ی قلب من از غنچه توان میگرد
گر نباشی دل بستان کویری باشد
و گُلِ نرگسِ برکه،سرطان میگیرد
نازِ دنیا بکشم،نازِ تورا اما نه...
تو اگر ناز کنی قلب جهان میگیرد
چرا هر نیمه شوو آیی بخوابم
لیلای من
دیشب هم خوابت رو دیدم هر چن شب یه بار خوابت رو میبینم دیشب از اون شباییی بود که ازت گله کردم
گفتی صبر کن
دیشب سومین شبی بود که بهم میگفتی صبر کن
چرا میای میگی صبر کن تویی که نمیخوای برگردی؟
یادته بهت گفتم خوابی که سه بار ببینم بهش اعتقاد دارم
دیشب سومین بار بود که توی یه موقعیت خواب بهم میگفتی صبر کن
لیلا صبح که بیدار شدم ،امروز کامل حالم خراب خراب بود
باز هم سردردهام شروع شدن و امروز ضعف و سردرد باهم
لیلا آخرو عاقبتم چه خواهد شد؟
لیلا تحملم تموم شده طاقتم به سر رسیده
دلتنگی
بهار مملو از گلهای شب بو برنمیگردد
خودت دستی بکش روی سرت خود را نوازش کن
سرانگشتی که میزد شانه بر مو برنمیگردد
دلت پر میکشد میدانم اما چاره تنهایی ست
به این دریاچه دیگر تا ابد قو برنمیگردد
لیلی نامه
سلام بر لیلایی که دیگر از آن من نیست اما عشقش تا همیشه بر دل و جانم حاکم است
سلام بر لیلایی که دل برید اما هرگز نخواهم توانست از او دل بردارم
لیلای من
چگونه دل بردارم از تو؟؟
چگونه دل بردارم از کسی که ذره ذره وجودم عشقش را صدا میزند وجام سرمستی و مهر را با او جرعه جرعه نوشیدم
خودت خوب میدانی عشق و محبت تو هوس نبود که به راحتی از سرم بیفتد ، خودت خوب میدانی مهر تو با جان و دلم عجین گشته و در تمام زندگیم جاری شده
لیلای عزیزم چه باشی و چه نباشی برایم عزیزی و دوست داشتنی
تو نیستی اما من با یاد تو زندگی خواهم کرد
تو نیستی اما معیار همه کارهایم دوست داشتنی های تو خواهد شد
تو نیستی اما من هر روز عشق تو را بیشتر در دل و جانم می پرورانم و نهال محبتی را که تو کاشتی با مرور خاطرات زیبایت آبیاری خواهم کرد
هر روز به یکی از جایگاههای عاشقانه امان سر خواهم زد و با تو نجوا خواهم کرد تا غربت نبودنت را کمتر احساس کنم
خوب میدانی همه وجودم به مهر و عشق تو وابسته هست
خوب میدانی چقدر دوستت دارم و همه کارهایی که انجام دادم از سر دوستی وعلاقه ای هست که به تو دارم
نمیتوانم از تو دل بردارم چرا که دلم جز تو مهری در سر ندارد
نمیتوانم از تو بگذرم هر چند هر روز بدتر از روز قبل با من رفتار کنی، هرچند هر روز بیشتر نسبت به من متنفر بشی
دل من جز تو و جز مهر تو هیچ نمیشناسد
دل من عاشقی را با تو یاد گرفته
شاگرد مکتب عشق تو بودم و خواهم بود
لیلا فقط بدون بی تو روزگار بر من سخت میگذرد
هر روز زمزمه میکنم با خودم دوست داشتنت را
و هر روز با تو نجواهای عاشقانه دارم
لیلا
دوستت دارم
دلتنگی
کجا فکر میکردم لیلای من که همه زندگیم شده بود،لیلای من که همه عمر و جااانم بود، الان بخواد اینجوری باهام رفتار کنه
کجا فکر میکردم یه روز از لیلا بنویسم و او نباشه، یه روز از دلتنگیام بنویسم و لیلا نباشه
فکرش هم برام آزار دهنده بود الان گرفتارش شدم
فکرش رو هم نمیکردم الان مبتلا شدم
دردم رو به کجا برم؟ به کجا شکوه کنم از بیوفایی ؟؟
چرا لیلا؟
چرا با دلم اینجوری کردی؟
مگه دل من اسباب بازی تو بود؟
مگه قرار نبود هوای دلم رو داشته باشی؟
مگه قرار نبود یارم باشی؟
لیلا .....
لیلی نامه
اومدم کنار دریا
کی میدونه وقتی میگم.دلم گرفته یعنی چه؟
چرا همه میپرسن چت شده؟
یکی رو بیارن که بدونه لیلا از دست دان یعنی چه تا باهاش درد دل کنم
کسی چه میدونه لیلا از دست دادن یعنی چه؟
کسی چه میدونه در خود شکستن یعنی چه
کسی چه میدونه همه زندگیت رهات کنه و بره یعنی چه
دریا تو میدونی
دریا تو شاهد عشقبازی من و لیلا بودی
دریا تو شاهد عاشقانه های من و لیلا بودی
دریا با تو میتونم بگم
با تو که محرم اسرار منی
با تو که لیلا رو میشناسی و از دل زار منم باخبری
دریا با تو میتونم بگم
غیر تو فقط لیلا محرم اسرار نهان دل منه
غیر. تو فقط لیلا میدونه در دل من چه خبری
لیلایی که رهایم کرد، لیلایی که خواهش دلم را نادیده گرفت و رفت
دریا بی لیلا چه کنم
کاش یکی از این شبهایی که میام در ساحل تو ارام بگیرم
کاش یکی از این شبها که میام به دیدن تو دریا، در کنار تو برا همیشه به ارامش برسم
کاش دریا
کاش....
دلتنگی
ﺗـــــــــــﻮ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻫَﻤﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫَﻨﺪ ﺟﺎﯼ
ﺗـــــــــــــــﻮ ﺭﺍﭘُـــــــــــــﺮ ﻛﻨﻨﺪ !!
ﺑﯿﺎ ...!
به ﻫَﻤﻪ ﺑﮕﻮ !!ﺗــــــــــــــﻭ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﺷُﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ!!!
ﺟﺎﯼ ﺗــــــــــــــﻭ
ﺟﺰ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﭘُــــــــــــﺮ ﻧِﻤﯿﺸﻮﺩ.. .!!!
.....
لیلا
لیلا...
چقدر صدا زنم اسم تو رو بی آنکه جوابی بشنوم
چقدر خاطراتت رو واسه دل خودم واگویه کنم بی آنکه لحظه ای تو. رو ببینم
لیلا
با خونه خراب میشه زندگی کرد
با هیچ میشه ساخت
زیر چادر، توی کپر ، همه جوره میشه زندگی کرد
اما با دل خراب نمیشه
با دل خراب زندگی کردن سخته
لیلا چطوری با این دل خرابم بسازم
چقدر توی خونه مث یه مجسمه سنگی بشینم و زندگی رو به کام همه تلخ کنم
چقدر بغضی به سنگینی کوه رو بر دل تحمل کنم و دم نزنم؟
لیلا گناه من چیه؟
گناه من چیه که عاشقت شدم؟
گناه من چیه که دوسال عشق تو رو در سلول سلول بدنم پروش دادم و تو شدی همه وجودم ،تو شدی همه زندگیم
گناه من چیه؟؟
چرا باید بعد اونهمه عاشقی و نغمه های عاشفانه همدمم تنهایی باشه
آهای مردم
شما قضاوت کنید
کسی رو که عاشقانه دوست داشتم.کسی رو که با تموم وجودم میپرستیدم، کسی رو که اگه خدا اجازه میداد رو به خونه اش نماز میخوندم.
شما بگید مردم ، کسی که همه وجودم بود اگه درمورد بعضی از موارد ازش توضیح میخواستم کارم اشتباه بود؟
اگه در مورد موضوعی واقعیت رو بهم نگفت و چیزی غیر از گفته های او دیدم و ازش توضیح خواستم کارم اشتباه بود؟
مردم شما قضاوت کنید
لیلا رو با همه وجودم دوست داشتم،هنوزم دوسش دارم،
بدم می اومد از یکی از کاراش، خودش هم میدونست باهاش بحث کردم بهش گفتم فلان جا نرو
بازم رفت
گفتم نمیخوام باهاش همکلام بشی
بازم شد
اونوقت من رو مقصر میدونه که میگه بهم بی اعتمادی
لیلا دلم نمیخواست با او ببینمت
دلم نمیخواست لیلای من، عشق من ،عزیز دلم با کس دیگه ای باشه
بی منظور بودی درست
اما همین بی منظور هم نمیخواستم باشی
نمیخواستم چیزی رو ازم.پنهون کنی
همه چی رو بهم میگفتی
چرا توی این مورد بهم نگفتی؟
چرا توی این مورد سکوت کردی
چرا وقتی پرسیدم انچه باید میگفتی نگفتی
لیلاااااااا
چرا دلم رو آتیش زدی
چرا سوختیم؟
چرا؟؟؟
دلخسته
جریان زندگی بی تو سخت میگذره
هر روز حالم از روز پیش بدتره ،خوش به حالت که فراموشم کردی
لیلای من
هر روزم با تو حرف میزنم ، از خواب که بیدار میشوم اولین کلمه اسم تو هست و اولین چیزی که در ذهنم جریان مییابد تو هستی
بازی کلمات نیستن عین واقعیت هست
عین واقعیتی که هر روز و هر ساعت مرا بیشتر داغون میکنه
میدونم روزایی که میام میبینیم
میدونم اون روز هم تا توی بازار من رو دیدی اما چه کنم لیلا
نمیتونم که نیام و نبینمت
نمیتونم که از دور تماشایت نکنم
خسته ام از این فاصله، خسته ام از نبودنت و نمیدونم چه کنم
متحیرم در کار خودم ، فکرم کار نمیکنه، همه زندگیم داره داغون میشه و من فقط تماشاگرم ، تماشاگری که هیچ کاری از دستش برنمیاد
لیلا حال دلم خرابه ، خرابتر از اونی که فکرش رو کنی
همیشه میگم خوش به حال لیلا که من رو فراموش کرد
خوش به حال لیلا که رفت پی زندگیش
اما چه کنم من؟
چه کنم با دلی که به هیچ صراطی مستقیم نیست
چه کنم با دل بهونه گیری که غیر اززبهونه تو هیچ بهونه ای نداره
و جز تو هیچی ارومش نمیکنه
چه کنم لیلا؟
چرا عاشقم کردی و رفتی؟
چرا دلم رو هوایی کردی و تنهاش گذاشتی
چرا لیلاااا؟
چرا؟؟؟
دلتنگی
مگر می شود
بوی "تو" را داشت و
خاطراتت را بوئید و
تو نباشی و اشک نباشد ؟
وااای
باز مشکی پوشیده ای ؟
چقدر به تو می آید این لباس
می دانی ؟
مشکی توئی وقتی عاشقی
همین ؛ مشکی از تو رنگ می گیرد
مهربان
من که پا به پای تو آمده ام فقط نمی دانم چرا این بار تنها رفتی ؟
چقدر گفتم که بیا و نرو ؟
چقدر گفتم حالا که می روی زود بیا
وقت رفتن یک آن ایستادی
در ازدحام نگاه ها ، نگاهم کردی
دستی تکان دادی و آرام رفتی
پشت این شعر مردی می گرید
مجنون از راهے میگذشت.
جمعے درحال خواندن نماز بودند. مجنون از لا بہ لاے نماز گذاران رد شد. جماعت تندو تند نماز را تمام ڪردند. همگے ریختند بر سر مجنون. گفتند بے تربیت ڪافر شدہ اے. مجنون گفت. مگر چہ گفتم. گفتند مگر ڪورے ڪہ از لاے صف نماز گذاران میگذرے. مجنون گفت. من چنان در فڪر لیلا غرق بودم ڪہ وقتے میگذشتم حتے یڪ نماز گذار ندیدم.
شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگے مرا دیدید!!!!!
لیلی نامه
سلام
سلامی به تو که دیگر مرا نمیشناسی
سلامی به تو که هرگز نمیخوانی نوشته هایم را
سلام به یاد و خاطره ات
سلام به عشقی که همواره در دلم زنده خواهد ماند و قلبم به یادش میتپد
سلام بر لیلا
لیلایی که برایش هیچ و برایم همه دنیاست
لیلایی که هر روز و هر ساعت نام زیبایش ورد زبانم گشته و ترنم لبهایم
لیلای من
عشق کوتاهم
روزگار خوش عاشقی در کنار تو هر چند اندک بود و با قهرت برای همیشه دلم را شکستی اما یاد خاطرات شیرینش برای ابد در دلم پایدار میماند
لیلای من
بی تو بودن را نمیتوانم به تماشا نشینم
هر روز در یکی از جایگاهای عاشقانه امان خلوت میکنم و مرور خاطراتت را به نظاره مینشینم
هر روز از کوچه معشوقه ام میگذرم و زمزمه می کنم
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
برحذر باش که *دل* میشکند دیوارش
توی کوچه معشوقه دلم شکست
توی کوچه معشوقه دلم در زیر پای معشوقه ام له شد....
لیلای عزیزم
عشقت را پاس خواهم داشت
سکوت کردی و سکوتت را هیچ تعبیر و تفسیری نمیکنم
آنچه اتفاق افتاد را هرگز تشریح نکردی و جز سکوت چیزی از تو ندیدم
لیلای عزیزم
تو عزیزترین برای من بودی و خواهی ماند
تو تا همیشه در قلب من جای خواهی داشت
دوستت دارم و به این دوست داشتن میبالم
دلتنگی
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
سر من مست جمالت دل من دام خیالت
گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم
که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد
غلطم گر چه خیالت به خیالات نماند
همه خوبی و ملاحت ز عطاهای تو دارد
گل صدبرگ به پیش تو فروریخت ز خجلت
که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد
سر خود پیش فکنده چو گنه کار تو عرعر
که خطا کرد و گمان برد که بالای تو دارد
جگر و جان عزیزان چو رخ زهره فروزان
همه چون ماه گدازان که تمنای تو دارد
دل من تابه حلوا ز بر آتش سودا
اگر از شعله بسوزد نه که حلوای تو دارد
هله چون دوست به دستی همه جا جای نشستی
خنک آن بیخبری کو خبر از جای تو دارد
اگرم در نگشایی ز ره بام درآیم
که زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد
به دو صد بام برآیم به دو صد دام درآیم
چه کنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد
خمش ای عاشق مجنون بمگو شعر و بخور خون
که جهان ذره به ذره غم غوغای تو دارد
سوی تبریز شو ای دل بر شمس الحق مفضل
چو خیالش به تو آید که تقاضای تو دارد
غزل_مولانا
عاشقانه ها
آسمون عشقم بی تو نوری نداره و ستاره های زیبایش بی فروغ گشته اند
روزهای بودنت طلوع عشق بود و هر ساعتش تبلور لحظه های عاشقانه و نغمه های بی بدیل ترانه های مهر از میان لبهای تو
لیلای عزیزم
قریب سه ماه از رفتن تو میگذره و من هر روز مشتاقتر از روز قبل چشم به انتظار آمدنت نشسته ام
هنوز وقتی میبینمت بدنم گر میگیره از گرمای عشق تو و طپش قلبم چندبرابر.
محبوب من، گوشهایم هنوز زمزمه های عاشقانه ات را به خاطر دارند و دستانم گرمی دستانت را حس میکنند
مگر میشود تو را به فراموشی سپارم؟
مگر میشود یادی از تو نکنم، تویی که سراسر وجودم را تسخیر نموده ای و یاد و خاطرت زیباترین نقش ذهن من است.
نگارینم، دل و جانم به فدایت، هستی ام به هست تو بودن را آغازید و نقش مهر تو بر قلبم تا همیشه میدرخشد
قلب من جز تو نمیشناسد و جز تو نمیداند و جز تو نخواند
دیباچه عشق را با تو گشودم و محبت تو را به جان خریدم
قلبی را که سپردم و به نامت زدم بی تو به چه کارم آید و مرا با او چکار.
عشق و عاشقی مشق اول ما بود در کلاس درس و دستانت گرمی بخش محفل عاشقانه امان
نگاهت تیری از عشق بود که بر قلبم نشست و هرگز نگاه اولت را از خاطر نخواهم برد
مهربان یارم،
من بی تو نتوانم و دردم را بی تو درمانی نیست
بی تو راه به جایی نبرم و غیر تو را همدمی نگزینم
عشق را با تو آموختم و با تو به پایان میرسانم
زیباترینم
دوستت داشته و دارم و خواهم داشت
از گذشته تا حال و آینده
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
بیقرار
تویی که نغمه های عاشقانه ات
گوش فلک را کر میکرد
چگونه رفتی....
هنوز متحیرم....
تویی که عاشقانه هایت آرامش جانم بود
تویی که میگفتی جانم به نفس های تو بند است
بی نفس های من چگونه ای
و اینک...
کیست آنکه حضورش
معجزه ای به نام آرامش را
در تو رقم میزند؟؟
دلتنگی
اینک منم و دریا
اینک منم و تنهایی
اینک منم و آرامش شب
اینک منم و یه دنیاخواستن تو
منم و یه دل که هوای تو رو داره
ای شب...
ای زیباترین
با توام
با تو که تنهایی هایم را میشناسی
با توام که مدتهای مدیدی راز دل بهم گفته ایم
ای دریا
بی او و با خیالش
در کنار تو نشسته ام در دل شب
صدای امواج تو ای دریا
که بر گرده ساحل میزند
چونان تلاطم قلب بیقرار من است
نیستی...
ونبودنت را
غمگنانه به تجربه نشسته ام...
ای عشق
وزن اشك سنگيني اندوه دل توست ، اندوهي كه شوري اشك ،گاهي آن را به شيريني مرور خاطرات بدل مي سازد.
سرچشمه اشك از قلب شكسته ايست كه جوياي محبت است و يكرنگي
اشك، مي تراود و تراشد غبار دلي را كه در حسرت ديداري ، نگاهي ، كلامي و يا يادي از محبوبي دلگير است.
و اشك
اشك رسواگر سر سويداي دل است و بر ملا كننده راز نهان و غم جانسوز فراق
لیلی نامه
هر روز میتوان به مهر تو روز را به زیباترین وجه آغاز کرد
هر روز با تو میتوان زیبا زیست
و من در فراق تو هر روزم چون شب تار است
و در نبودنت هر روز میسوزم
هر روز عشق تو در دلم بیشتر شعله ور میگردد بیشتر مشتاق نگاه زیبایت میگردم
لیلای من
هنوز باورم نیست رفتنت تو
هنوز بتورم نیست نداشتن تو
هنوز باورم نیست ندیدن تو
ومن بی تو هر روز بیشتر خسته ام
و بی تو هر روز بیشتر مچاله ام
لیلا بی تو روزگارم سخت است
دوست داشتن
کسی که تورا دوست دارد٬ باتو می ماند...
برایش هیچ چیز جز تو مهم نیست...قلبت براش مهم است.......
برای داشتنت می جنگد...هرجوری که شده....
برای نگه داشتنت ...برای خواستنت...
برای باتوبودن و کنار تو ماندن..همه کار میکند...
ازهمه چیزش مایه میگذارد...
از جانش.....
از مالش.....
از شخصیتش....
آبرو و اعتبارش.....
حتی از شرفش.....
فقط میخواد توکنارش باشی.....
به هر قیمتی که شده.....حرمتت را نگه میدارد....
حرمت جمله ی دوستت دارم را....
حرمت دلی که برایش میتپد را....
این بزرگترین نشانه ی اوست...
❣❣❣
دلتنگم
مينشينم كنارت
در خيالم در آغوشت ميگيرم
در خيالم بار ها برايت زمزمـه ي دوستت دارم سر ميدهم
در خيالم بار ها شروعِ عشقم را برايت مرور ميكنم
در آغوشت اخمانت را باز ميكنم
تو لبخند ميزني
قلـبِ من تند تَر از هميشه ميزند
تو اخم هايت را باز ميكني
نگاهِ خسته ـَت را دور ميريزي
در آغوشـم زندگي ميكني
در آغوشت ، در خيالم ، زندگي را تمام ميكنم
و اين اوجِ يك روياست
تقدیم به تو
آرزومه که بیاد مال خودم تنها بمونه
دوست دارم دستاشو تو دستم بگیرم
وقتی که چشماشو میبنده ، بمیرم
دوست دارم زندگیمو براش بزارم
آسمون رو من براش هدیه بیارم
بشینم هر شب و هر شب سره راهش
تا چشمام بیوفته تو چشم سیاهش
برای توو
ای خدا یار من آنجاست ، حواست باشد؛
او نشان کرده ی اینجاست ، حواست باشد…!
یار من مویِ سرش ، قیمت صد فرهاد است؛
قصه اش قصه ی فرداست ، حواست باشد…!
گرچه بدجور دلم تنگه نگاهش گشته
همچنان شاه غزل هاست ، حواست باشد…!
او نگاهم نکند ، یا نخرد حرف مرا...
هرچه هست بینِ خود ماست ،حواست باشد!
همه ی دلخوشی و زندگی ام، بودن اوست؛
برود، آخردنیاست! حواست باشد…!
نگذاری احدی تیشه برویش بزند !
شیشه ی عمر من آنجاست، حواست باشد.
صدایم میگیرد، نه اینکه بغض داشته باشد، حرفهایم بوی غم میدهد
چشملنم تار میبیند،ه اینکه اشک در چشمانم است نه، سرم گیج میرود
راستش را بخواهی...
اینها همه اش بهانه هست
دلم پناهگاهم را میخواهد
میدانی
آغوشت را میگویم...
تنهایی
آمدی گریه کنی شعر بخانی بروی
نامه ای خیس به دستم برسانی بروی
در سلام تو خداحافظی ات پیدا بود
قصدت این بود از اول که نمانی بروی
خاستی جاذبه ات را به رخ من بکشی
شاخه ی سیب دلم را بتکانی بروی
جای این قهوه ی فنجان که به آن لب نزدی
تلخ بود این که به جان لب برسانی بروی
بس نبود اینهمه دیوانه ی ماهت بودم؟
دلت آمد که مرا سر بدوانی بروی؟
چشم آتش! مژه رگبار! دو ابرو ماشه!
باید این گونه نگاهی بچکانی بروی
باشد این جان من این تو، بکشم راحت باش
ولی ای کاش که این شعر بخانی بروی
که نیست....
و دلم غرق تمنای کسی هست که نیست
همه شهر به دلدادگی ام می خندند
که فلانی شده از چشم کسی مست، که نیست
«تو به من گفتی ازین عشق حذر کن» ... آری
و تو گفتی که ره عشق تو سخت ست، که نیست
مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم
که دلم بند نفس های کسی هست که نیست ..